- ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۷
تمام دنیا هم که بروند
تمام دنیا هم که نباشند
تمام دنیا هم که مرا نخواهند
تمام دنیا هم که آوار شود بر سرم
تمام دنیا هم که دل خراب مرا خرابتر کنند
تو هستی...
آغوش تو باشد ، بوسههای تو باشد ، همین برای یک عمر زندگی کافیست
امروز چهارشنبست وبچه هاامروز بازاموزی داشتن داخل مدرسه....وااای که چقدر پسراشیرینند البته شیطونم هستنا اماحس میکنم نسبت به دخترا باپسرا بهترارتباط برقرار میکنم ....از دیروزبگم که بعدازینکه خونرو یکم تمیز کردم میخواستم برای شام املت درست کنم که محسن اومدو بهم گفت چراامروز به من محل نمیدی من گفتم من محل نمیدم؟؟یاتو؟؟؟خلاصه اینکه حس کردم حالش بهتر ازدیروزه و باهم قهرکه نبودیم امااشتی کردیم ...بهش گفتم هرکسی هرچزی بگه به من مربوط نیس که توبامن سرسنگین بشی ولی کلا خودشوزد به اون راه ...گفت من کی سروسنگین بودمو بغل و بوس و اینا...دیشب کلا خیلی حوصلم سررفته بود ولی فعلا نمیتونیم جایی بریم تاازین اوضاع یکم راحت شیم ....محسن دیشب یکم روی پروژه دانشگاش کارکرد منم یکم کارای مدرسه راانجام دادم برای تدریس....
امروز یاد دوران دانشجوییو عقدمون افتاده بودیم ...یکم حرف زدیم محسن میگفت خداییش من توی چه سختی ای ارشد قبول شدمااا ...بعدم بازم حرفای همیشگیش که برای دکترااقدام کنم برای خارج ازکشورواین حرفا اووووففففف فک کنم اخرش سراین که اون دوس داره بره و من شدیدا به اینجاوابستگی دارم باهم دیگه به کنتاکت بخوریم ...نمیدونم من که میسپارم به خدااا ....هرچی خیروصلاحمونه...برم که مامان محسن الان از پایین صدامون میکنه برای ناهار ...